جدول جو
جدول جو

معنی یه پوس - جستجوی لغت در جدول جو

یه پوس
یک بار کامل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یَ پَ)
قسمت غربی سرزمین گیلان آن سوی رودیان. مقابل بیه پیش یا این سوی رودیان. یکی از دو قسمت سابق سرزمین گیلان. قسمت شرقی سفیدرود را بیه پیش می گفتند و مرکزش لاهیجان بود و قسمت غربی را بیه پس و مرکزش رشت بود. بیه در لغت محلی بمعنی رود است. (دائره المعارف فارسی). آن سوی رودیان. (یادداشت لغتنامه). و رجوع به تاریخ مغول ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
از شهرهای آسیای صغیر. داریوش کبیر آن را هنگام تسخیر مجدد یونیه و کاریه گشوده است. (ایران باستان ج 1 ص 651)
لغت نامه دهخدا
(پِ پو)
دریاچه ای است واقع بین روسیه و استونی که بوسیلۀ رود ناروا به خلیج فنلاند می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
مخفف سیاه پوش که شب گرد، عسس، میربازار، میرشب و چاوش باشد. (برهان) (آنندراج). چاوش که در پیش شاهان دورباش میگوید، زیرا که این جماعت در قدیم سیاه می پوشیدندتا در نظر مهیب نمایند. (فرهنگ رشیدی) :
بر تخت من تاختندی سوار
سیه پوش و نیزه وران صدهزار.
فردوسی.
سپهبد سوی دیدن شاه شد
بنزد سیه پوش درگاه شد.
اسدی.
رجوع به سیاه پوش شود.
، که جامۀ سیاه پوشیده باشد:
تیغزن آسمان خاک سیه پوش را
کرده منورچو روی رایزن شهریار.
خاقانی.
سیه پوش چترش چو عباسیان
زده سنگ بر طاس بر طاسیان.
نظامی.
خطیب سیه پوش شب بی خلاف
برآورد شمشیر روز از غلاف.
سعدی.
، شیربان یعنی شیر و ببر نگاهدارنده. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
واحد پول در دوران قاجاریه معادل نیم شاهی، و شاهی یک بیستم قران است: یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخواد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شاهی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
یک لاقبا. (یادداشت مؤلف) :
کسوه بر کسوه شود همچو پیاز
پیش تو مادح یک پوست چو سیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه پوست
تصویر سیه پوست
آن که رنگ پوست بدنش سیاه باشد مقابل سفید پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به پاس
تصویر به پاس
به احترام
فرهنگ واژه فارسی سره
مقدار کمی، اندکی، روستایی در قائم شهر، روستایی از نرم
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
تک بیضه، فرد تک بیضه
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم، پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی
یک پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار، با زور
فرهنگ گویش مازندرانی
گل شل، شالی زار باتلاقی
فرهنگ گویش مازندرانی
چرم گاو، میخ های چوبینی را گویند که با آن چرم را بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کلفت، جان سخت، سرسخت
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سر، آثار، ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی
یک بار
فرهنگ گویش مازندرانی
تنبیه کامل
فرهنگ گویش مازندرانی